گلهای کاغذی

ساخت وبلاگ
  سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم   چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم   در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش   چو آینه خو کرده حیرانی خویشم   یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی   عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم   از شوق شکرخند لبش جان نسپردم   شرمنده جانان زگران جانی خویشم   بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر   افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم   هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما   دلبسته یاران خراسانی خویشم «امام خامنه ای»   https://drive.google.com/file/d/0B29TojJX6k4AR19Xc1ZpSldTdTg/view?usp=docslist_api گلهای کاغذی...ادامه مطلب
ما را در سایت گلهای کاغذی دنبال می کنید

برچسب : یاران خراسانی,یاران خراسانی جانم فدای,یاران خراسانی 57, نویسنده : 3raisi74f بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 5:18

باز باران بی ترانه.... باز باران با تمام بی کسی های شبانه   می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه باز می آید صدای چک چک غم باز ماتم     من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمی دانم ، نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست   نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست نمی فهمم   کجای اشک یک بابا که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد نمی دانم   نمی دانم چرا مردم نمی دانند که باران عشق تنها نیست صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست کجای مرگ ما زیباست نمی فهمم   یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مرد کودکی ده ساله بودم می دویدم زیر باران ، از برای نان   مادرم افتاد مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود نمی دانم کجــــای این لجـــــن زیباست   بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست   وباران من و تو درد و غم دارد خدا هم خوب می داند که گلهای کاغذی...ادامه مطلب
ما را در سایت گلهای کاغذی دنبال می کنید

برچسب : باز باران بی ترانه,باز باران بی ترانه گریه هایم عاشقانه,باز باران بی ترانه میخورد بر سقف قلبم, نویسنده : 3raisi74f بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 5:18

  حضرت موسی (ع) با تلاش های پیگیر خود به تدریج بر ستمگران پیروز شد و پرچم توحید و عدالت را در نقاط زمین به اهتزاز در آورد. او برای توسعه ی خداپرستی و عدالت همواره می كوشید. در آن عرصه شهر انطاكیه (كه فعلاً در تركیه است) شهر باسابقه و پرجمعیتی بود، ولی ساكنان آن همواره تحت حكومت خودكامگی ستمگران به سر می بردند و از جهات گوناگون در فشار قرار داشتند.  موسی (ع) برای نجات ملت انطاكیه راهی جز سركوبی ستمگران و فتح آن شهر و حومه نمی دید، برای اجرای این امر سپاهی به فرماندهی یوشع و كالب تشكیل داد و آن سپاه را به سوی انطاكیه رهسپار كرد. عده ای از مردم نادان و از همه جا بی خبر و اغفال شده ی انطاكیه به دور دانشمند خود «بلعم باعورا» كه اسم اعظم را می دانست، جمع شدند و از او خواستند تا درباره ی موسی (ع) و سپاهش نفرین كند.  بلعم در ابتدا این پیشنهاد را ردكرد، ولی بعد بر اثر هواپرستی و جاه طلبی جواب مثبت به آنها داد. سوار بر الاغ خود شد تا بر سر كوهی كه سپاه موسی (ع) از بالای آن پیدا بودند، برود و در آنجا به موسی و سپاهش نفرین كند. در راه الاغش از حركت ایستاد، هر چه كرد الاغ به پیش نرفت، حتی آن قدر ب گلهای کاغذی...ادامه مطلب
ما را در سایت گلهای کاغذی دنبال می کنید

برچسب : بی حجابی در تهران,بی حجابی,بی حجابی در سواحل شمال, نویسنده : 3raisi74f بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 5:18